نوشته شده توسط : امیر ♥

ﯾﻪ ﺑﺎﺭ ﻫﻢ ﺭﻓﺘﻢ ﺩﺳﺖ ﮐﺸﯿﺪﻡ ﺭﻭ ﺁﻓﺘﺎﺑﻪ،
ﺍﺯﺵ ﯾﻪ ﻏﻮﻝ ﺍﻭﻣﺪ ﺑﯿﺮﻭﻥ...
ﺑﻬﻢ ﮔﻔﺖ ﺁﺭﺯﻭ ﮐﻦ,
ﮔﻔﺘﻢ ﯾﻪ ﺧﻮﻧﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ,
ﮔﻔﺖ ﺧﺐ ﻣﻦ ﺍﮔﻪ ﺧﻮﻧﻪ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺗﻮ ﺁﻓﺘﺎﺑﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﺑﯿﺪﻡ!!؟؟
ﺧﯿﻠﯽ ﻣﻨﻄﻘﯽ ﺑﻮﺩ ﻻﻣﺼﺐ

امروز به خاطر من بین دو نفر دعوا شد، هر دوتاشون میخواستن منو داشته باشن
اصن اشک تو چشمام جمع شده بود که میتونم واس کسی مهم باشم...
*
*
حالا اینکه دعوا بین دو تا راننده تاکسی بود اصلا واسم مهم نبود...))))))
 


:: موضوعات مرتبط: لطیفه و طنز , ,
:: برچسب‌ها: چراغ جادو , افتابه , رانندگی , ماشین , مسافر کشی ,
:: بازدید از این مطلب : 1367
|
امتیاز مطلب : 198
|
تعداد امتیازدهندگان : 43
|
مجموع امتیاز : 43
تاریخ انتشار : یک شنبه 14 مهر 1392 | نظرات ()

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 16 صفحه بعد